۱۳۹۵ خرداد ۲۲, شنبه

بخش چهارم، شکل گیری سلامت سبز

بخش چهارم، شکل گیری سلامت سبز

شروع اتفاق از یک بیمار به ظاهر ساده بود. خانم 36 ساله، خوشرو و بدون بیماری زمینه ای و سابقه فامیلی مثبت. نمای سونوگرافیک و ماموگرافیک توده پستان بدخیمی را نشان نداد اما با توجه به سن تصمیم به نمونه برداری شد.

بیمار با نتیجه پاتولوژی از درآمد. دکتر میهن دخت عینکش را جابجا کرد، نگاهی به بیمار انداخت، با همان سرزندگی معمولی از جای زخم عمل جراحی پرسید و برگه پاتولوژی را گشود: نمونه بدخیم با درجه بدخیمی بالا!!

به بیمار نگاهی کرد و سعی کرد موضوع را به زبانی ساده توضیح دهد. اگر قرار بود توده بدخیم باشد باید مجدداً عمل جراحی انجام می شد. خوش بینی را از دست نداد: ببینید، هم جای خوبی است و جای عمل جراحی دیده نمی شود، هم زمان خوبی تشخیص دادیم! (با خودش گفت کدام زمان خوب؟ بیمار فقط 36 سال دارد!)

بیمار با روحیه ای قابل تحسین مشکل را پذیرفت، اشک و ناله ای در کار نبود. وقت عمل گذاشته شد، آزمایشات قبل از عمل درخواست شد و بیمار رفت.

اندکی در صندلی جابجا شد، چندمین بیمار کمتر از 40 سال بود در این یکی دوساله؟ گوشی را برداشت، شماره یکی از همکاران را در انستیتو کانسر گرفت که گوشی را برداشت: من بیمار را عمل میکنم، اما برای کموتراپی و رادیوتراپی به کلینیک خودت در انستیتو میفرستم. و یک باره منفجر شد: معلوم هست که چه خبر است؟ توی این یکی دوساله اخیر مریض بیشتر از 50 سال نداشتم، بدتر، همه زیر 40 سال اند! صدای آرام و خسته همکار پاسخ داد: اوضاع تو از من بهتره، من بیمار 17 ساله با سرطان سینه در بخش بستری دارم!!

از روی صندلی بلند شد، به عادت قدیمی در اتاق قدم زد. مسئله به سرطان های سن پایین محدود نمی شد. در همین سال اخیر چندین بیماری روماتولوژیک در کلینیک خودش، کلینیک جراحی، تشخیص داده بود. علت همه  این مصائب چه بود؟

کسی نمیدانست. کسی نمیدانست یا صحبت نمی کرد؟ تمام روز به این فکر مشغول بود.

فردا پشت کامپیوتر نشست، بالاخره اگر از گوگل اسکولار چیزی حاصل نمی شد باید میدید که کسی، جایی، صحبتی یا فکری کرده است یا خیر. انبوهی از اطلاعات جمع شد، از مصائب ناشی از جنگ و آلودگی های باقیمانده گرفته تا آلودگی هوای کنونی و تغذیه ناسالم و مصرف بی رویه کودهای شیمیایی و سم ها. با خودش فکر کرد چه خبر است؟ یعنی هیچ مقام مسئولی در جهان احساس حساسیت نمی کند؟ نه، مثل این که می کردند، جمع کثیری از فعالان زیست محیطی جمع بودند، از سبزهای پراکنده در جهان تا ارگانیک کاران و مدافعین آن و مخالفان گرم شدن کره زمین. ولی اثری از پزشکان نبود.

خوب، بله. حتماً پزشکان ایرانی نیستند. پزشکان ایرانی برای منافع خودشان هم جمع نمی شوند و گروه تشکیل نمیدهند، مسائل زیست محیطی و ارتباط آن با سلامت و اصلاً خود مقوله سلامت که جای خود دارد. در جهان حتماً هستند، میگردیم....

گشتیم و نبود، نگرد که نیست. البته باور کردنی نبود، پزشکان قشری از اجتماع هستند که متولی سلامت محسوب می شوند. اما به نظر میرسید که در کل جهان سلامت دغدغه پزشکان محسوب نمی شود و همه به امر خطیر درمان مشغولند. هیچ کس به پیشگیری فکر نمی کرد، گرچه موارد خطر بررسی می شد. فرهنگ سازی که دیگر فرسنگها با پزشکان فاصله داشت...

روز خوبی نبود، بود و نبود. باید میرفت بیرون و کسی را میدید...

در زد، لازم نبود. محل کار نیکو بزرگ بود، بی در و دروازه و مشغول بیماران بود. گوشه ای نشست، همیشه دیدن نیکو و برخوردش با بیمارانش خوشایند بود. اصلاً خستگی را از تن می زدود. همانطور که بیمارانش بخشی از جهان نیکو محسوب می شدند، نیکو هم بخشی از خاطرات جدانشدنی بیماران می شد. بیمارانی که اگر هم درمان کامل نمی شدند حتماً تسکین می یافتند.

چه خبر؟ خوبی؟

فکرنکنم، کارت که تمام شد صحبت می کنیم.

کار تمام شد و صحبت به درازا کشید، به نظر می رسید که اطلاعات جمع شده این روزها، بخشی از کوه یخی بود که عمقش تا انتهای اقیانوس می کشید. همانطور خبرهای بد می رسید، از نحوه تغذیه بیماران، بی تحرکی عمومی، وضعیت روانی و افسردگی.....

کله ام سوت کشید! چی به ذهنت می رسد؟

هیچی!

هیچ در کله من فرو نمی رود، به گمانم آنقدر همدیگر را بشناسیم که بدانی جواب من این نیست.

خوب می خواهی چه کنی میهن دخت جان؟ چه کاری از تو برمی آید؟

حتماً بر می آید. همه این دردها از جایی شروع شده که همه همین فکر را کرده اند، چه کاری از من برمی آید؟

قرار است بروی و بجنگی و همه را اصلاح کنی؟

اصلاً! هیچ فایده ندارد. آنقدر از خدا عمر گرفته ام که بفهمم آن خدایی که آزادی را به انسان داده کاری کرده که تو نتوانی آزادی را از آدم بگیری، حتی اگر به توهم گرفتنش دچار باشی. من میخواهم کسانی که مثل خودم فکر می کنند و دغدغه سلامت انسانی را در این برهه خطرناک دارند و این را محور کارهایشان می دانند دورهم جمع کنم.

موفق باشی، چطوری؟

سازمان مردم نهاد میزنیم!

باشه بزنیم!

شوخی نکردم.

من هم شوخی نکردم. اگر فکر می کنی بشود باید در مورد آن مطالعه کرد. البته باید این را بفهمی که ما به عنوان کسانی که سلامت و بهداشت مردم برایشان مهم است همیشه بخش کوچکی باقی خواهیم ماند، البته کلیدی. اما سلامت نمی تواند چتری باشد که همه مسائل موجود را پوشش دهد.

نه نیکوجان، چتر نیست. چسب است.

چسب؟

بله چسب. چسبی که می تواند به آدمها آگاهی بدهد، به آدمها حساسیت بدهد، حس و غریزه صیانت نفس را بیدار کند، حس نفع را ارضا کند و خصوصاً سرآخر می تواند حس اعتماد به نفس را برگرداند. وقتی که بدانی بخشی از طبیعت هستی که میتوانی آنقدر تاثیر گذار باشی که تخریب را برگردانی و آفرینش را نظاره گر باشی به اهمیت خودت در جهان هستی پی می بری.

و بدینگونه هسته سلامت سبز پایه ریزی شد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر